یه دوست داشتم فشار روش خیلی زیاد بود
ولی خیلی باهم صمیمی بودیم ماهای آخرش خیلی افسرده شده بود
تولدم بود بهم پیام داد تبریک گفت و از این حرف ها بعد شب بعد تولدم بهم يه نامه داد که بهترین دوستم من نخواستم خودمو تو روز تولدت بکشم پس صبر کردم از تولدت بگزره و یه خداحافظی
من پیامو خوندم از ترس داشتم به خودم می لرزیدم
خونه اش تو محلمون بود بدو بدو با دوچرخه برادرم رفتم هرچی به مامانش و خودش زنگ میزدم جواب نمی دادن هر چقدر در میزدم جواب نمی داد یهو شنیدم از خونه شون صدا جیغ و داد مادرش میاد اون موقع بود که فهمیدم چی شده از اون قضیه سه سال گذشته و من هیچ وقت نمیخوام برا خودم تولد بگیرم یا با کس دیگه ای دوس شم
ببخشید وققتتنو گرفتم ممنون که خوندید
براش یه فاتحه میخونید 🖤
2025-07-28 19:48:59
837
★ :
از خواب بیدار شدم دیدم مامانم مرده..:)
2025-07-28 23:08:54
341
respina _kdn :
مامانم جلوی خودم افتاد و فوت کرد🫠🖤
2025-07-29 18:41:22
0
Miura :
بابام تو روز تولدش فوت شد :)
2025-07-28 21:44:00
615
adrina :
جیش داشتم ولی تو ترافیک بودیم..((((:
2025-07-28 21:28:58
851
Artina :
من بچگی بدی داشتم هیچکس به غیر مامانم منو دوست نداشت تو بچگی بابام مامانمو کتک میزد و بزور بخاطر اینکه بابای مامانم پولدار بود با مامانم ازدواج کرد و از مامانم بچه دار شد و منو بدنیا اورد ولی بابای من فکر میکرد پول بدستش میاد ولی دید که هیچ پولی نمیتونه به دستش بیاد منو مامانم تکو تنها ول کرد و صبها می رفت با زنها ی دیگه ای میخوابید و منو مامانم توی خونه ی اجاره ای تنها گذاشت و صابخونه زن پیری بود یه بار مامانم رفت حیاطو جارو بکشه منو سپرد دست پیر زن و پیرزن پول رو کرد تو گلوی من و خفم میکرد و بعد من گریه کردم مامانم شنید جارو رو انداخت و اومد سراغ من و منو از دست پیر زن گرفت و گریه کرد و زنگ زد به بابا بزرگم اومد دنبالش بردتش پیش خودش و همینطور مامانم پول نداشت واسه من پوشک بخره واسه همون با لایلون فریزر منو پوشک میکرد و بعدش دوباره بابام اومد برگشتیم زندگیمون و تا من بزرگ بشم زندگی مثل قبل ادامه پیدا میکرد بابام صبحا میرفت پیش زنها یدیگه منو مامانم تنها میموندیم خونه از گشنگی نگاه فست فود میکردیم خودمونو سیر میکردیم و میخوابیدیم و بعد من بزرگ شدم 10سالم شد بابام عوض شد رفت کار کرد به زندگییمون برگشتیم تا من 13سالم بشه بابام هر 1سال ول میکرد میرفت مارو و بعد من بزرگ شدم مامانم منو تکو تنها بزرگ کرد رفت سر خونه رفت نظافت منزل رفت توالت مردم روشست تا از یه جایی پول در بیاره بعد من بزرگ شدم الان با مامانم تکو تنها زندگی میکنیم و حسرت پدر خوب داشتن موند تو دلم حسرت اینکه برم مغازه تا بهم بگه هرچی برمیداری بردار حسرت اینکه دستش رو بکشه رو موهام حسرت اینکه دستش رو بگیرم موند تو دلم و بعد سالی یه بار بهم زنگ میزد حالمو میپرسی و بعدش دیگه جوابمو نداد یه بار به عمه ام پیام دادم که چرا جواب نمیده گفت...... اون یه زنگی جدید واسه خودش ساخته بچه داره زن داره و من فکر کردم که یعنی منو مامانم انقد بی مصرف و بی عرضه بودیم که واسه منو مامانم شوهری و پدری نکرد مگه ما چمون بود عوضی متنفرم ازت💔
2025-07-28 22:47:05
163
Yuna :
جوری که بعد خوندن کامنتا ادم سابق نشدم..
2025-07-28 18:02:47
413
Seti,e🦋 :
بابام فقط رفت نوار قلب بگیره
چون سینش تیر میکشید
ولی هیچ وقت برنگشت..❤️🩹🕊️
2025-07-28 21:57:33
184
Noya :
من وقتی پریودم فوریوم:
2025-07-29 04:09:17
6
✨ :
۵ سالم بود، خیلی خنگ بودم...داداشم مرض بود ازم ۹ سال بزرگتر بود،شب برادرم خیلی درد داشت،مامانم بهم گفت داداشی زود راحت میشه...من فکر میکردم قراره یهو حالش خوب بشه، فردا که شد صبح منو گذاشتن خونه عمم، وقتی برگستن برادرم خیلییی حالش بدتر بود، مامانم داشت گریه میکرد به عمم گفت دکترا جوابش کردن، من فکر میکردم این ی قراره زود خوب بشه، ظهر همه فامیلام میومدن گریه میکردن، من نمی دونستم چرا ناراحتن، دختر عمم منو از خونه برد بیرون، قبلش از برادرم خدافظی نکردم....بعد که از پارک برگشتم دیدم مامانم داره جیغ میزنه، اولین بار بود دیدم بابام داره گریه میکنه و رو داداشم یه پارچه سفیده، تازه فهمیدم که منظورشون این نبود که قراره خوب شه، فقط پشیمونم ای کاش باهاش خدافظی میکردم...
2025-07-28 19:43:23
144
ꜰᴏʀɢᴏᴛᴛᴇɴ :
میدونم چرته ولی موقعی که مامانو بابام طلاق گرفتن مامانم مهریه رو جای من انتخاب کرد :)
2025-07-29 10:46:58
133
dorsa_415 :
من خودم ساعت ۷:۱۶دقیقه صبح بهم زنگ زدن و از یک محله به یه محله ی دیگه بدون دمپایی دویدم رسیدم سر کوچشون دیدم پارچه سیاه زدن:)
2025-07-28 00:15:24
456
𝓗𝓸𝓭𝓪🤍 :
كامنت خونا بفرماييد دستمال🖱️🖱️🖱️🖱️🖱️
2025-07-28 18:00:10
151
𝘝𝘦𝘭𝘰𝘶𝘳𝘢 :
بابا بزرگم جلو چشمام داشت جون میداد.
2025-07-28 07:54:57
79
Villain :
الان مگه من مرض دارم با وجود این همه بدبختی که خودم دارم کامنتای دیگرانم می خونم🗿
2025-07-29 10:06:08
84
bangs. :
ساعت ۳ و نیم شبه و من دارم برا ملت گریه میکنم
2025-07-29 00:10:37
94
Parya✨ :
رفیقم که از بچگی باهاش بزرگ شده بودم جلو چشمم بهش ماشین زد و تو بغل خودم مرد..:)))
2025-07-28 00:41:12
320
ʜɪᴍᴀ ʜᴀɪᴇʀ :
فک کن ساعت ۶ صبح با صدای جیغ مامان بابات بیدار شی و بفهمی بهترین مامانبزرگت که باهاش بهترین خاطره هارو داشتی مرده
2025-07-28 19:06:24
159
parmis. :
9ساله که مامانم از دست دادم 😭😭
2025-07-28 19:30:54
258
Zeino :
حقیقتش من بچه بودم از دوست پسر مامانم کتک میخوردم با سیخ کتکم میزد بخاطر درس حقیقتش رو بخای بابام شک کرده بود اما کسی چیزی نگفت نه زن عموم نه خاله هام نه دختر دایی های مامانم همه سکوت کردن و مسخرم میکردن :)و الان با سوختگی هام دارم زندگی میکنم و متاسفانه دختر بودنم رو از دست دادم:)همش بد اساس واقعیته:)
2025-07-28 19:35:46
62
. :
امروز یکی از بچه گربهام رفت زیر چرخ ماشین یکی از همسایه ها:)
2025-07-28 19:19:37
250
Elena :
میدونم برای بعضیا اصلا چیز خاصی نیست ولی...
گربم رو از دست دادم...
تمام جونم بود نتوستم برای اخرین بار بغلش کنم:)
2025-07-29 14:09:29
58
mavka :
وقتی بابامو میخواستن ببرن برای اولین جلسه ی شیمی درمانیش رفتم پیشش گفتم بابا خوبی؟
فقط بغلم کرد بعدشم گفت آره بابا خوبم،خوبه خوب...
فرداش فوت کرد
حتی به اولین جلسه ی شیمی درمانیم نرسید...
خب الان منم خوبم،خوبه خوب
2025-07-29 07:28:13
26
Aiki :
بابام از خونه بردم بیرون گفت از این به بعد ما دوتا تنهاییم وقتیم برگشتیم خونه دیدم همه ی اشناهامون با لباس مشکی اونجان
2025-07-28 18:09:43
250
⋆˚✿ 🇮🇷🦁 ᡣ𐭩 :
من وقتی دلم میخواد گریه کنم:
2025-07-28 16:47:11
126
To see more videos from user @dorsa.0, please go to the Tikwm
homepage.