Pدیروز از خانه برامدم میرفتم طرف شار ده سرک برامدم موتر پیدا نمیشد یک ساعت ایستاده شدم ده سرک آفتاب هم خیلی گرم بود دگه بلاخره هیچ موتر پیدا نشد آخر از طالع ما یک موتر کاستر آمد بالا شدم ده کاستر ده چوکی وسط همرای یک کاکا گک امتو قصه کدیم
کاکا گک گفت بچیم میخایم یک گپ بگویم برت گفتم بفرما کاکا جان گفت بچیم یک روز کسایی پیدا میشه وخت خوده ده کمنت خاندن تو ضايع میکنن..