@bomattoptop:

babyGirltoptop
babyGirltoptop
Open In TikTok:
Region: VN
Tuesday 21 October 2025 13:42:16 GMT
4724
156
9
1

Music

Download

Comments

amin.wazir313
p k :
where are you from
2025-10-22 04:22:31
1
quyendinhhuu
Quyen Dinhhuu :
tuyệt phẩm
2025-10-21 17:45:02
1
hjjj2100
be su :
🥰🥰🥰
2025-10-21 15:33:25
1
user6718839858300
류홍무 :
🥰
2025-10-21 23:55:28
1
gocematorista
Goce Matorista :
🥰🥰🥰🥰🥰🥰
2025-10-21 18:26:47
1
hjjj2100
be su :
😁
2025-10-22 14:27:35
0
hjjj2100
be su :
😝
2025-10-22 14:27:18
0
To see more videos from user @bomattoptop, please go to the Tikwm homepage.

Other Videos

قبلا طلسم عاشقی نوشته بودم که گرفته بود اما طلسم جدایی هرگز ننوشته بودم ... نمیخواستم کوچیکترین اشتباهی کنم که زاروس کنارم ظاهر شد و یادم داد چطور باید طلسم رو بنویسم .... هر چند با دیدن چهره زاروس وحشت میکروم اما به زور زمان بهش عادت کرده بودم .... بعد از نوشتن و انجام طلسم اون دختر دوباره وسایل ام رو جمع کردم و از زیرزمین خارج شدم اما تو دلم احساس بدی داشتم به دختر زنگ زدم که طلسمت حاضره فردا دیدمش و طلسم رو بهش دادم ..... و گفتم چیکار باید بکنی کجا بزاری یا دفن کنی ... وقتی داشت میرفت گفتم نتیجه رو حتما بهم خبر بده .... حدود ۶ روز بعد دختر زنگ زد و گفت : بیا فلان جا ببینمت یه پاکت دیگه پر از تراول بهم داد و گفت : طلسم گرفت ... به بدترین شکل ممکن از هم از هم جدا شدن ... مردی که عاشقش بودم اومده سراغم و قراره با هم ازدواج کنیم ... حالا دیگه تبدیل به یه طلسم نویس بزرگ شده بودم رفته رفته با کمک زاروس انواع طلسمات انجام میدادم و همشون می گرفت . همون اشخاصی که طلسمشون میگرفت تعریفم و همه جا میکردن و دیگه مشهور شده بودم .... بعد از مدتی پولا کلانی رو به دست آورده بودم ... دیگه نمیتونستم مخفیانه توی زیرزمین خونه طلسم بنویسم چون پدر و مادرم همش میدیدن من زیر زمین میرم و خارج میشم بهم شک کرده بودن و از بس بهونه آورده بودم که چرا زیرزمین میرم خودمم خسته شده بودم .... تصمیم گرفتم یه خونه ی جدا بگیرم و اونجا طلسمات و انجام بدم .... با ثروتی که به دست آورده بودم خونه ای مستقل خریدم و اونجا از مشتریام پذیرایی میکردم گذشت و نزدیک شروع کلاسای دانشگاه رسیده بود ... اکثرا افرادی که سراغم میومدن زن ها بودن به ندرت مردی پیشم می اومدزیاد طلسم عاشقی و جدایی و ورشکست شدن و بستن مردونگی و از اینجور طلسمات انجام داده بودم .... یادمه یه زن اومد تا برای عروس خودش طلسم .... جدایی بنویسم ... گفت میخوام فقط بترسه و وحشت کنه طلسم و نوشتم و اون چهار موکل کافرم رو مامور کردم عروس اون زن رو بترسونن . یکی از موکلام اول به خوابش رفته بود و ترسونده بودتش ... و یه شب که توی حیاط جلوش ظاهر میشه عروس چون از قبل مشکل قلبی هم داشته از ترس ایست قلبی میکنه و می میره ..... با شنیدن این خبر کمی ناراحت شدم ولی به جایی رسیده بودم که چشمم جز پول چیزی و نمی دید ..... چهار موکل کافرم از مرگ اون عروس انگار خیلی شاد و خوشحال بودن اینم بگم جن های کافر به خون انسان تشنه هستن اما خدا پردهای کشیده که نمیتونن به انسان آسیب برسونن مگر اینکه احضار کنی یا توسط طلسم به انسان مسلط بشن .... اونا میتونن انسان رو وسوسه کنن یا به شدت با کارهایی که انجام میدن بترسوننشون ... فقط در همین حد (ادامه پست بعدی ) #داستان #داستانزندگی #داستان_واقعی #داستان_ترسناک #داستان_ترسناک #قصه #قصه_واقعيه #طلسم
قبلا طلسم عاشقی نوشته بودم که گرفته بود اما طلسم جدایی هرگز ننوشته بودم ... نمیخواستم کوچیکترین اشتباهی کنم که زاروس کنارم ظاهر شد و یادم داد چطور باید طلسم رو بنویسم .... هر چند با دیدن چهره زاروس وحشت میکروم اما به زور زمان بهش عادت کرده بودم .... بعد از نوشتن و انجام طلسم اون دختر دوباره وسایل ام رو جمع کردم و از زیرزمین خارج شدم اما تو دلم احساس بدی داشتم به دختر زنگ زدم که طلسمت حاضره فردا دیدمش و طلسم رو بهش دادم ..... و گفتم چیکار باید بکنی کجا بزاری یا دفن کنی ... وقتی داشت میرفت گفتم نتیجه رو حتما بهم خبر بده .... حدود ۶ روز بعد دختر زنگ زد و گفت : بیا فلان جا ببینمت یه پاکت دیگه پر از تراول بهم داد و گفت : طلسم گرفت ... به بدترین شکل ممکن از هم از هم جدا شدن ... مردی که عاشقش بودم اومده سراغم و قراره با هم ازدواج کنیم ... حالا دیگه تبدیل به یه طلسم نویس بزرگ شده بودم رفته رفته با کمک زاروس انواع طلسمات انجام میدادم و همشون می گرفت . همون اشخاصی که طلسمشون میگرفت تعریفم و همه جا میکردن و دیگه مشهور شده بودم .... بعد از مدتی پولا کلانی رو به دست آورده بودم ... دیگه نمیتونستم مخفیانه توی زیرزمین خونه طلسم بنویسم چون پدر و مادرم همش میدیدن من زیر زمین میرم و خارج میشم بهم شک کرده بودن و از بس بهونه آورده بودم که چرا زیرزمین میرم خودمم خسته شده بودم .... تصمیم گرفتم یه خونه ی جدا بگیرم و اونجا طلسمات و انجام بدم .... با ثروتی که به دست آورده بودم خونه ای مستقل خریدم و اونجا از مشتریام پذیرایی میکردم گذشت و نزدیک شروع کلاسای دانشگاه رسیده بود ... اکثرا افرادی که سراغم میومدن زن ها بودن به ندرت مردی پیشم می اومدزیاد طلسم عاشقی و جدایی و ورشکست شدن و بستن مردونگی و از اینجور طلسمات انجام داده بودم .... یادمه یه زن اومد تا برای عروس خودش طلسم .... جدایی بنویسم ... گفت میخوام فقط بترسه و وحشت کنه طلسم و نوشتم و اون چهار موکل کافرم رو مامور کردم عروس اون زن رو بترسونن . یکی از موکلام اول به خوابش رفته بود و ترسونده بودتش ... و یه شب که توی حیاط جلوش ظاهر میشه عروس چون از قبل مشکل قلبی هم داشته از ترس ایست قلبی میکنه و می میره ..... با شنیدن این خبر کمی ناراحت شدم ولی به جایی رسیده بودم که چشمم جز پول چیزی و نمی دید ..... چهار موکل کافرم از مرگ اون عروس انگار خیلی شاد و خوشحال بودن اینم بگم جن های کافر به خون انسان تشنه هستن اما خدا پردهای کشیده که نمیتونن به انسان آسیب برسونن مگر اینکه احضار کنی یا توسط طلسم به انسان مسلط بشن .... اونا میتونن انسان رو وسوسه کنن یا به شدت با کارهایی که انجام میدن بترسوننشون ... فقط در همین حد (ادامه پست بعدی ) #داستان #داستانزندگی #داستان_واقعی #داستان_ترسناک #داستان_ترسناک #قصه #قصه_واقعيه #طلسم

About