Language
English
عربي
Tiếng Việt
русский
français
español
日本語
한글
Deutsch
हिन्दी
简体中文
繁體中文
Home
How To Use
Language
English
عربي
Tiếng Việt
русский
français
español
日本語
한글
Deutsch
हिन्दी
简体中文
繁體中文
Home
Detail
@notrust061: Buzy🫣#afghanistan🇦🇫
F❤️A
Open In TikTok:
Region: PK
Wednesday 19 November 2025 07:46:53 GMT
165367
18501
2
1241
Music
Download
No Watermark .mp4 (
7.68MB
)
No Watermark(HD) .mp4 (
2.52MB
)
Watermark .mp4 (
7.62MB
)
Music .mp3
Comments
To see more videos from user @notrust061, please go to the Tikwm homepage.
Other Videos
مافیای من❣️ پارت ۱۱ نیش خنده ای زدم و خوابیدم ... وقتی چشمام رو باز کردم بغل الکس بودم سرم روی سینه اش بود حس امنیت داشتم اما چرا؟ اون منو دزدیده بود چطور من؟ ...؟ تو همین فکر ها بودم ک چشم های الکس باز شد گفت چیشده؟ و دوباره چشم هاشو بست گفتم هیچی ک چیزی نگفت بلند شدم و رفتم سمت حموم و دوش گرفتم حوله دورم گرفتم و اومدم بیرون الکس هنوز خوابیده بود رفتم سمت کمد و شو*رتو سوت*ین ام رو پوشیدم خواستم لباس بپوشم ک ناخود اگاه نگاهم ب الکس افتاد ک دیدم داره نگاهم میکنه گفتم بوی نگاه میکنی چشماتو ببند نیش خنده ای زند و گفت اخه کوچولو مگه چی داری؟ اخم هام در هم رفت و چیزی نگفتم رفتم سراغ لباس پوشیدن ک دستش رو از پشت روی کمرم حس کردم گفت چی شد؟ گفتم هیچی میخوام لباس بپوشم ک یهو من رو بلند کرد و روی تخت انداخت گفتم برو کنار گفت نمیخوام و لبم رو ب بازی گرفت و بغلم خوابید و موهام رو نوازش میکرد ک تقه ای ب در خورد قطعا همون خدمتکار بد اخلاق هرروز اومده بود رفتم ک سریع درو باز کنم اما الکس گفت نرو گفتم نمیشه و رفتم سمت کمد و لباسی با شلوار پوشیدم درو نیمه باز کردم ک گفت الکس اینجاست؟ گفتم بله گفت بگین غذا حاضره تشریف بیارن گفتم یکم وقت دیگه میان ک گفت باشه و یچیزی گفتم جانم؟ گفت لباستون خیلی بازه یکم جلو اقا مراعات کنید زشته در حدی عصبی شدم ک میخواستم بزنم تو صورتشو یهو...؟ الکس درو باز کرد و گفت خانم شما چیکاره ای؟ الکس لباسش رو پوشیده بود و مثل همیشه ترسناک بود ک خدمتکار ب پت پت افتاد و گفت چیزه .. اقا۰۰۰ ک الکس گفت اصلا من میخوام لیسا جلوم لخت بشه ب تو چ؟ ک خدمتکار با تعجب نگاه کرد گفتم لطفا برید و از این ب بعد فوضولی من رو نکنید ک اون هم رفت الکس خواست بره اتاقش ک گفت الکس این چی بود گفتی؟ گفت همین ک شنیدی و رفت پوفی کشیدم و رفتم پایین ک اتفاقی شنیدم ک خدمتکارا بهم میگفتن اقا قراره برای ۱ ماه بره خارج با تعجب داد زدم چی؟ ک همشون رو به من گفتن شرمنده لیسا خانوم انگار نفسم گرفته بود اما چرا؟ گفتم مشکلی نیست اما از کجا شنیدین؟ ک گفتن یک مردی و اقا پشت در گفت گفتم باشه برین ک همشون رفتن پس برای همین بود ک الکس دیشب پیشم میخوابید زیاد از حد بهم اهمیت میداد اشک تو چشمام حلقه زد اما چیزی نگفتم ک الکس اومد پایین نگاهی بهم کردو گفت چیشده؟ چند بار پلک زدم تا اشکم پایین نیاد لبخندی مصنوعی زدم و گفتم هیچی نشستیم صبحانه خوردیم بعد الکس رفت بالا منم رو کاناپه پیش خدمتکار ها نشستم پاسور بازی کردم وسط بازی بودیم ک الکس اومد همراه با یک چمدون نگاهم افتاد بش اومد بالا سرمون و گفت من خدمتکار گرفتم پاسور بازی کنه؟ ک ترسیدن من گفتم بچه ها بشینید ادامه بازی نگاهم افتاد رو الکس ک گفت خیلی کوچولویی اخم کردم و گفتم نیستم گفت هستی گفتم هرجور دوس داری فکر کن ک گفت ی دقیقه بیا دنبالش رفتم سمت راه روی در ک گفت دارم میرم تا ۱ ماه هم نمیام گفتم چرا؟ ک گفت برای کارم گفتم باشه مواظب خودت باش قیافه غمگینم داد میزد ک اومدم برگردم سمت سالن ک دستم رو گرفت و من رو ب خودش چسبوند تا سرم رو بالا اوردم لبم رو بوسید و گفت مراقب خودت باش گفتم باش خندید، دستی رو سرم کشید و گفت افرین کوچولو گفتم زود بیا اگه دیر بیای من میدونم با تو گفت باش باش خانوم مارا نکشی و هردو خندیدم ک الکس رفت و منم رفتم ادامه بازه ۰۰۰ حدودا ۱۰ روز گذشته بود خیلی سخت بود بدون الکس حوصلم خیلی سر رفته بود اما کاری نمیشد کرد ۰۰۰ ۲۵روز گذشت اما خبری از الکس نبود رفتم بالا لباسی کوتاه کتی با دامن خیلی کوتاهی پوشیدم چکمه های قهوه ای بلندم را ک تا زانوهام بود رو پوشیدم و کیف پارچه ای رو برداشتم رفتم سمت در و گفتم بادیگارد ها میخوام برم بیرون درو باز کنید ک گفتن تا ۱۱ خونه باشید گفتم باش رفتم بیرون پاساژ ها و کلی خرید کردم ک حسابی زیاد بود یکمی از راه رو اومدم ک یک مردی جلوم اومد و گفت خانوم کمک میخواین ترسیدم و گفتم نه ممنونم ک نزدیک تر شد و گفت فکر کنم کمک بخواین قلبم تند میزد نزدیک خونه بودم اما نمیتونستم بدو ام گفتم اقا لطفا فاصله بگیرین ک گفت بیا پیشم بریم خونم گفتم نمیخوان گمشو ک تا اومد لمسم کنه از پشت افتاد نگاهم روی زمین بود ک افتاده بود و بیهوش شد سرم رو بالا اوردم ک با دیدن اون شخص تمام وسایلم از دستم افتاد و اشک تو چشمام افتاد و اروم زیر لب زمزمه کردم ا... ل... کس گفت جانم خانومی بدون هیچ مکسی پریدم بغلش دستام دور گردنش و پاهام دور کمرش گفتم دلم برات تنگ شده بود گفت منم همین طور خوشگله دست هاش دور کمرم بود ک با دستام صورتش رو گرفتم و نگاهش کردم ک اومد جلو و لبام رو بوسید منم همراهیش کردم نفسم بند اومد ک ازش جدا شدم گفتم خیلی بدی گفت چرا؟ گفتم نمیدونم منو دزدیدی یا دیوونم کردی؟ گفت ب زودی میفهمی سفت بغلش کردم و گفت حالا باید من رو تا خونه بغل کنی گفت باشه خانومی گفتم چرا دیگه نمیگی کوچولو؟ گفت چون خانوم شدی گفتم باش ...تا خونه منو برد و
˗ˏˋ@sundaykalogerasˎˊ˗ | soft/cute scenepack with no coloring [ give credits ] #sundaykalogeras #kalogerassisters #kalogeras #scenepack #_coraxv
#ketiak #underdream #รักแร้ #armpit #kilikili
الحمدالله يوم سلم لنا الاثنين سلامة خالتي وسلامة ضناها🤍#مولوده #بيبي #لولو #مولوده_جديده #بشروني #ماشاءالله #ماشاءالله_تبارك_الله #اكسبلورexplore #fyp #foryou #foryou #foryoupage #اكسبلور #اكسبلوررررر #اكسبلوررررررر
About
Robot
Legal
Privacy Policy